جدول جو
جدول جو

معنی حسن عهد - جستجوی لغت در جدول جو

حسن عهد
(حُ نِ عَ)
خوش قولی. پایداری در حفظ پیمان: و در این وقت بی سابقۀ حقی به حسن عهد توفیق یافت. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ نِ عَمَ)
نیکوکاری:
جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را.
؟
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَکْ کی)
ابن علی بن محمد بطیحش علوی حنفی (1075- 1121 هجری قمری). او راست: جواهرالعقود و سه کتاب دیگر که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 296) و اعلام زرکلی بنقل از سلک الدرر (ج 2 ص 31) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ)
ابن علی بن نصر بن عقیل واسطی بغدادی. شاعر. مدتی در خدمت ملک امجد در بعلبک بود و در 596 هجری قمری درگذشت. (فوات الوفیات ج 1 ص 124) (زرکلی چ 1 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است جز دهستان سهندآباد، بخش بستان آباد شهرستان تبریز، 20هزارگزی جنوب بستان آباد، 15هزارگزی شوسۀ بستان آباد به تبریز. جلگۀ سردسیر. سکنۀ آن 366 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ هََ دْیْ)
عبارتست از آنکه نفس را به تکمیل خود به حیلتهای پسندیده رغبتی صادق حاصل آید. (نفائس الفنون - حکمت مدنی)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
یکی از دهستانهای بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. این دهستان در مرکز بخش واقع و محدود است از شمال به کوه گرون، و از جنوب به دهستان ریمله و قسمتی از دهستان هنام بسطام، و از باختر به دهستان یوسفوند. موقعیت طبیعی آنجا جلگه. هوای آنجا معتدل مالاریائی. آب آن از رود سرآب ززامیری و میان ولان و چشمه. مرتفعترین قله های کوه در این دهستان قله خرگوش لاب گرون است. این دهستان از 49 آبادی تشکیل گردیده، جمعیت آن در پیرامن نه هزار تن، وقرای مهم آن عبارتند از: الشتر چقالکان هندی، رضاآباد، سالیانه. ساکنین این دهستان از طوایف حسنوند و یوسفوند و ابری هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ وَ)
اسم یکی از طوایف چهارگانه پیش کوه ایلات کرد ایران که تقریباً 5000 خانوار میباشند و از پنج طایفه ترکیب یافته اند: بسطام، کاکل وند، ساکی و دولتشاه، و محل سکونت آنها در الیشتر (کنار رود خانه کاکارضا، تنگ رباط جلگه و معدن رباط - تنگ حسن) است و شغل اهالی آنان گله داری میباشد. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 63 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن سیدی خواجه نیکبولی از ساحل طونه، متخلص به آهی درگذشتۀ 923 هجری قمری او راست: حسن و دل، به ترکی و خسروو شیرین و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 289- 290)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
نام محلی کنار راه رشت و پهلوی میان کورابجیر و طالب آباد در 366900 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(حِ ظِ عَ)
نگاه داشتن پیمان. مقابل نقض عهد، هوالوقوف عند ماحده اﷲ تعالی لعباده فلایفقد حیث ما امرو لایوجد حیث ما ینهی. کذا فی اصطلاحات الصوفیه لکمال الدین ابی الغنائم. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، حفظ عهد ربوبیت عبارتست از اینکه هیچ تمامیت را جز بحق عز اسمه و هیچ نقصان را جز بسوی بندگان منسوب ندانند. کذا فی اصطلاحات الصوفیه. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ عَ)
که میثاقی قدیم دارد. که پیمانی دیرین دارد:
خویشان کهن عهد چو بیگانه شدند
بیگانه نورسیده خویشی نکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سُ عَ)
بی وفا. که زود پیمان بگسلد:
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت بملامت برمند.
سعدی.
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن عمل
تصویر حسن عمل
نیکو کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفظ عهد
تصویر حفظ عهد
نگاهداشتن پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
سست پیمان، پیمان شکن، عهدگسل، عهدشکن، بی وفا، بدعهد، زودگسل
فرهنگ واژه مترادف متضاد